بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد * فرگرد کودکی * به قلم فرزانه شیدا



http://clearblogs.com/uploads/n/nahid/56912.jpg


بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ
**____________________**

ـــــــــــ* فرگردکودکی * ــــــــــــ

با سلام

را با یادآوری این مطلب شروع میکنم که در فرگردهای پیشین

زمانی که در مورد انسان سخن گفتیم

بارها اشاره به کودک (از زمان نوزادی تا پیری ) شد

و این بار بر اساس سخنان * ارد بزرگ

در شروع سخن لازم می بینم

نگاهی اجمالی ، به (خود ِکودک )داشته باشیم.نگاهی داشتم

بر سایت کودک ووالدین

و متنی را انتخاب کردم در رابطه با کودک وخانواده

که بر اساس این پژوهش می باشد

برگرفته از سایت والدین وکودک در( گوگل . دات نو )

http://www.google.no/

(* نو=* نروژ *)

واین متن را انتخاب کردم تا در رابطه با کودک وخانواده مطالبی

را که اظهار میدارم و بر اساس آن به بررسی فرگرد کودک خواهیم پرداخت:

( ترجمه از نروژی به فارسی)بر اساس پژوهش :

خانم گرته نورد هلله :روانشناس و وکیل

(*Grethe Nordhelle *)

_________________:
psykolog & advokat

ایشان داستانی را از یک خانواده ویک کودک بر اساس پژوهش خود تعریف مینماید :

*ـــــــــــــــ"استراترژی " یا برنامه ریزی اول:(۱)ـــــــــــــــــ*

Manipulerende strategier
__**_________________**__


کلمه ی اصلی این جمله را بطور دقیق در فارسی بخاطر ندارم اما به معنای

"استراترژی "= سردرگم کردن واثر گذاشتن بروی عواطف

واحساسات واندیشه کسی به این

طریق که آنچه در نظر داریم به همانگونه که میخواهیم

به کسی قبولانده ودرباور او این شکل اندیشه را بپرورانیم.

** لازم به تذکر است

که اینگونه بازیهای احساسی وفکری با کودک در خانواده

تنها به خانواده هائی طلاق وکسانی که

که جدا شده اندمربوط نمیگردد

بلکه در اجتماع کوچک هر خانواده ای میتواند اینگونه

سردرگم کردن وبه زبان فارسی پیچاندن فکری کودک را دید و

فرزندی را بطور کامل در زندگی به تباهی دائمی کشید.

(و در این داستان "مادر" است که با فرزند پسر خود

به اینکار می پردازد):

I historien om Oskar opptrer moren som en manipulator

این داستان ماجرای مادری طلاق گرفته است که

پسری بنام " * اُسکار *" دارد ،

و مادرتصمیم می گیرد که بااستفاده از احساسات عواطف وافکارکودک خود

اورا مجاب نماید که بجای پدر اورا انتخاب کرده و بااوزندگی کند.

(در اروپا و *اسکاندیناوی*

فرزند بالای ده سال میتواند

درصورت صلاحیت پدر ویا مادر،خود انتخاب کند

که باکدامیک از ایندو در صورت جدائی والدین زندگی نماید*)

Hun bruker tre ulike strategier for å få Oskar til
å tenke, føle og uttrykke seg på
en måte som tjener hennes interesse , og som rammer faren

واو برای اینکار که راه را برای انجام نقشه ی خود با کودک انتخاب میکند :

  • فکر کردن

  • احساس کردن، و

  • عکس العمل نشان دادن در مقابل این احساسات

_____________

واین به شکلی صورت میگیرد که توجه پسرک را

جلب نموده وبرای او جالب توجه باشد .

واین روش اثر آن پدررا نیزدربر گرفته واورا از چشم فرزند

ابصورتی خواهد انداخت که در نگاه پسرک پدر محکوم بنظر برسد .

واین همان بازی همیشگی ست که در ایران متاسفانه بیشتر شاهد

آن هستیم که یکی از والدین ِ طلاق ، بااثر گذاشتن برروی بچه،

یکی را در نگاه دیگری خراب میکنند .

حال چه برای داشتن کودک در کنار خود،

چه برای جلب اعتماد کودک بسوی خود

ویا بخاطر تلافی کردن یکی از طرفین از دیگری.!

(اما کسی که بیش از همه دراین میان قربانی میشود خود * اُسکار*

فرزند پسر آنها اُسکار است *!)

Men det største offeret er O skar selv, ),

som blir følelsesmessig forledet inn

i et falskt bilde av virkeligheten


وباین ترتیب مادربا استفاده از احساس اوموفق میشود

تصویری تقلبی وغیر واقعی راازخود وهمسرش

درنگاه *اُسکار * (کودک) بوجود آورد.

*ـــــــــــــــ( ۲)ـــــــــــــــــ*

« Supermamma» یا« مادر فوق العاد ه»

Morens første strategi er å fremstå som en «supermamma»
*_*__________________________*_*

اولین گامی که مادر برمیدارد این است که ازخود شکلی از یک

سوپر ماما ویا مادری فوق العاده

را در نگاه کودک بیآفریند

Hun imponerer Oskar gjennom å gi ham

bortimot alt han ønsker seg

در اولین استراتژی و ره کار و برنامه ریزی خود،

این مادر شروع باین میکند که تمامی آنچه را

که پسر او تقاضا کرده وخواسته است ،در اختیار او قرار دهد،!

Den andre strategien, er å gi inntrykk av at det er synd på henne

و در دومین برنامه ریزی واستراتژی خود باین میپردازد که تمام مدت با

حالت مبالغه آمیز سرشار از دلسوزی با * پسر* برخورد کند.

(به شکلی که طفل تصور کند درنگاه مادر بیشتر عزیز است تا درنگاه پدر.!)

Hun har ingen andre enn Oskar, hُun er så mye syk og så videre.

مادر جز اسکار ندارد، هیچکس دیگری را در زندگی خود ندارد

و به سختی از لحاظ

روحی /روانی مریض شده است ودر واقع به حالت بیمارگونه ای

با تصمیمی راسخ همچنان به این کار خود ادامه میدهد،

چرا که میخواهد به نتیجه ی دلخواه خود برسد

blir det likevel overdrevet og brukt i en bestemt hensikt,

nemlig å spille på Oskars samvittighet og ansvarsfølelse.


وتاجائی پیش میرود که اینکار ِاو،به شکل مبالغه آمیزی نوعی زیادروی میشود

ولی او همچنان به شکل حساب شده ای

با احساسات ووجدان فرزند خود ،بازی می نماید.

Selv om dette for så vidt er sant,

و حتی بااینکه حقیقتی در کار نیست وهمه چیز ساختگی میباشد.

ولی او همچنان ادامه میدهد تا به نتیجه نهائی خود برسد ودر


مرحله ی سوم(۳) واستراتژی آخر:

* Provoserer یا تحریک کردن* او می پردازد:
__*____________________________*__
Den tredje strategien består i å gi Oskar et negativt bilde av faren.

یعنی درسومین مرحله ،

کار اواین است که به* اسکار * یک چهره ی منفی وغیرواقعی

از پدر نشان دهد ،لذا در حضور اسکار به پدر زنگ زده

وبا نقشه قبلی طوری رفتار میکند که بدعوا وجروبحت ختم شود و

آنقدر به ادامه آن می پردازد ،

که پدراسکار عصبانی شده واز کوره بدر رود...

For eksempel bruker hun å ringe faren når sønnen er hos ham.

Bevisst provoserer hun ham slik at han

blir rasende i telefonen mens Oskar hører på.

Dermed forsterkes inntrykket av at «pappa er så sint»


وآنگاه صحنه ی ظاهری وساخته شده خود را بدتر از آنچه بود

برای پسر خود تعریف وبازگو میکند

(یا به زبان فارسی به موضوع را چرب تر کرده

و برای اسکار این برخورد تلفنی را به شکل بدتری تعریف میکند).

 Manipulatoren finner en svakhet hos den andre og skaper en

situasjon hvor hun eller han kan spille på følelser.


وبه این طریق فرزند رادر احساس خود سردرگم وگیج کرده

وبقولی با گول زدن وتحریک احساس *اسُکار*نسبت به پدر

با احساسات کودک بشدت بازی مینماید.

**(با توجه به اینکه باید درنظر داشت که مادر وپدر

هردو درنگاه فرزند عزیز هستند وآنان را دوست دارد درنتیجه

دیدن غم وناراحتی هریک برای کودک

درد آور،سخت، مشکل ورنج آور است)**

خانم نوردهلله معتقد است که :

Barn er veldig lette ofre for å bli manipulert, sier:* Grethe Nordhelle.

در این میان بیش از هرکسی در چنین بازیها ئی

فرزنداست که قربانی ماجرا میگردد .

در بخش بعدی خود این مادر شروع میکند که با شکل بیشتری با

احساسات فرزند خود بازی نماید:

Spiller på følelser - بخش سوم (۳)


بازی با احساسات

_**_________**_

Samlivsbrudd er etter hennes erfaring den vanligste arenaen
hvor foreldre driver alvorlig manipulering av egne barn.

از نمونه دیگری که میشود فرزندی را گول زده وگیج نمود باین شکل است

که والدیناز هم جدا میگردند وکودک دچار تردید وسردرگمی شدیدی میشود

زیررا که نمیداندد وضع رابطه مادر با پدر وبرعکس در اصل , چگونه است

وحال با چنین شرایطی روابط صمیمانه ی قبلی پدر ومادر چگونه

گشته یاخواهد شد

Men foreldre kan også manipulere barn i andre sammenhenger,

blant annet fordi de har behov for å kontrollere dem
.

اما همچنین در کنار این راه،

روش های دیگری نیز موجود است که میشود باآن

فرزند وکودک خودرا سرگردان کرده گول زده وگیج نمائیم

که این راه دوم سخت تراست

بخصوص که والدین نیازمند این هستند

که بروی فرزند ان خود در حمایت او در زندگی،کنترل وتسلطی

مثبت داشته باشند

Å hjelpe barn som er fanget i foreldrenes manipulerende spill,

وکمک کردن به فرزندی که توسط پدر ومادری سردرگم وگیج میشود

کار ساده ای برای ،روانکاوان ومتخصصان کودک نیست

er vanskelig og krever forsiktighet.

وانجام چنین کاری برای یک روانشناس د ر

برابر چنین کودکی،کاری بسیار سخت خواهد بود

که می بایست با احتیاط کامل انجام گیرد

تا موفق باین شود که تصویر ساخته شده در ذهن کودک را تغییر دهد.

– Barn har behov for å kjenne tilknytning og tillit til egne foreldre.

کودک نیازمند این است که احساسی از شناخت کامل والدین

واعتماد به خانواده ا ش را درخود

داشته باشد واین چیزی ست که می بایست برای کودک فراهم شود

تا سالهای طولانی با این احساس

واین تفکر دراو امنیت وآرامش خاطر فراهم شود.

Man skal være varsom med

å ødelegge barnas

illusjoner ved å kritisere foreldrene åpent, sier * Nordhelle

شخص می بایست بسیار با احتیاط وآهسته عمل کند تا بتواند بتدریج کودکی را

از لحاظ روحی واحساسی وفکری نابود نماید

و با چنین پیش آمدهائی برای کودک بسیار روشن است

که زمانی که تصویر واقعی یک پدر ومادر خوب

در نگاه فرزندی شکسته میگردد آنگاه فرزند به

این خواهد پرداخت که تمام مدت ،به انتقاد از رفتارهای پدر یا مادرخود

بر میخیزد و مداوم نیز با آنان مخالفت خواهد کرد.

Den daglige virkeligheten*= حقیقت روزمره زندگی

__**_____________**__
Når det gjelder Oskar og foreldrene hans, kan det faktisk være en

mulighet å la Oskar flytte til mor, slik hun ønsker.

– Da vil kanskje Oskar erfare at den daglige virkeligheten ikke er

slik moren har fremstilt den


خانم گرته نورد هلله ( روانشناس و وکیل) همچنان تعریف میکند که:

* حقیقت روزمره ی زندگی* این است که:

وقتی به زندگی این والدین او توجه میکنیم این امکان را

آشکارا می بینیم که سرانجام *اسکار * تصمیم بگیرد،

از پدری جدا شده وبا مادر خود زندگی نماید

درست همانگونه که مادر برنامه ریزی کرده بود!

تفاوت دراین است که زمانی که

چنین چیزی صورت بگیرد مادر نمیتواند بطور مداوم

همان (سوپر ماما ومادر فوق ا لعاده) ای باقی بماند

که تصویرش را در ذهن ِ*اسکار برای رسیدن به منافع خود ساخته بود

Det blir ikke lenger tivoli og pølser

hver dag i lengden. Det manipulerte bildet vil sprekke,

og Oskar vil etter hvert også få et sannere og mer positivt bilde av faren sin,

forklarer Grethe Nordhelle

وبتدریج آن تصویر درنگاه اسکار خواهد شکست وحقیقت خود را

نشان خواهد دادومجدد اشکار باین پیخواهد برد که پدر چگونه فردی بود

وشکل مثبتی را که از پدر درذهن خودداشت مجدد باو بازخواهد گشت .

ـــــــــــــــ*ـــ * کاشکی * ـــ*ــــــــــــــ

کاشکی با ترانه ی غم ، دلی همصدا نمی شد

یا که با غم جدائی ، دلی اشنا نمی شد

کاشکی که دلای عاشق، غم ِ دوری رو نمی دید

از کسی که عاشقش بود، اینجوری جدا نمی شد

توی بازیهای تقدیر، دل به نومیدی نمی داد

توی دنیا تک وتنها، اینجوری رها نمی شد

کاشکی مرحمی می ساختن واسه قلبای شکسته،

تا دیگهبه قلب عاشق، اینجوری فنا نمی شد!

اگه قلبی توی دنیا طاقت جدا شدن داشت

که دیگه دلای عاشق اینجوری دریا نمی شد

اگه عاشقی، دلی رو اینطوری فنا نمیکرد

" دل عاشق رو شکستن"رسم "این دنیا نمی شد!!

اگه دنیا هم، به قلبم ، غم دوری رو، نمیداد

واسه دل" قصه ی بودن" پوچ وبی معنا نمی شد!

کاشکی میشد که دوباره ، دلی برگرده به دیروز

تا امید باتو بودن واسه من "رویا" نمی شد!

ــــــ**ــــــ ۲۳ دی ۱۳۸۲ ـ فرزانه شیدا ـــــ**ـــــــــــ

در فرگرد های قبلی نیز گفته شده که یک شخص نمیتواند برای همیشه

نقش بازی نمایدوسرانجام ماهیت اصلی او

آشکار خواهد گردید ودست او با تمامی بازیهایش رو خواهد شد.

*ـــــــــــــــــــــــــ*

حال با در نظر گرقتن داستانی که این خانم روانشناس

عنوان کردند ،نگاهی به گفته های ارد بزرگ می اندازیم:

پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست

حتی اگر از یک کودک باشد. ارد بزرگ

ازاین داستان بد نیست اینگونه استفاده کرده وبگوئیم:

چه میشد اگر چنین مادری که بعلت تنهائی ونداشتن شخص دیگری

در زندگی محتاج بودن فرزند خویش در کنار خود بود در جای آنکه

به گول زدن وبازی گرفتن احساس فرزند بپردازد،

نقش صادقانه ی یک مادر را بازی میکرد ولااقل زمانی

که تا این حد با احساسات او به بازی پرداخته بود ازاو عذر میطلبید

وبجای سردرگم کردن طفل وببازی گرفتن عواطف او،

حقیقت رابه همان حالت صداقت گونه وواقعی خویش با فرزند

درمیان میگذاشت

ومسلم است زیباتر بود که فرزند اینرا میدانست که

مادر بیش ازآنکه قصد آزار وسواستفاده ازاحساس او را داشته باشد

نیازمند بودن اوکه فرزند عزیز اوست، درکنار خود بوده است

ومسلما با عشقی که کودک درهرشرایطی به خانواده خوددارد

آنهم بعنوان تنها کسانی که در زندگی خود میشناسد وآنان راحامیان

خود میداند والدین نیز به همین حد ساده وصادقانه با فرزند خود

رفتار میکردند

وهمه چیز های گفتنی را همانگونه که هست با اودرمیان میگذاشتند

وبا همان صداقت کودکانه ی او با او رفتار شده

واورا نیز درجای خود بیش ازاینکه اول به این فکر کنند که:

ما افراد عاقل وبالغی هستیم با نگاهی خیلی کوتاه باین پی برده میشد

که صداقت کودکانه ی فرزند بهترین الگوی والدین باید باشد

تا آنچه را که باو وسرنوشت این کودک مربوط

میگردد به همان شکلی برایش فراهم کنند که زائیده ی درون

یک طفل یک ودک وفرزند ماست بدین شکل راحت تر او را

نیز درک میکردند ونیازی باینهمه صحنه سازی وبازی نبود

تا اورا قانع کند که مادر بهتر از پدر است واز آن گذشته

هریک از والدین نقش خود را در نگاه کودک دارد و

هرگز یک طفل نمیتواند بدون آن دیگری سر کند

ووجود هردو لااقل تا زمانی که طبیعت ایندورا بخشیده است

لازمه ی زندگی کودک می باشد کمااینکه در اروپا هرگز

پدر یا مادری که بخاطر نداشتن تفاهم وهر دلیلی زهم جدا میشوند

بطور کامل فرزند را ترک نمیکنند

وقانون براساس این مطلب که نیاز فرزند می بایست دردرجه ی اول

اقدامات هر خانواده ای قرار گیرد هردو موظفند حتی

اگر درشهر دیگری قصد ادامه زندگی دارند یا تجدید فراش کرده

میخواهند با فرد دیگری ازدواج کنند

حکم ووظیفه ی پدری یا مادری خود را تمام وکمال

درمقابل فرزند خود اجرا نمایند وفرزند را که گناهی دراین میانه ندارد

بطور کامل ترک یا طرد نکنداین خود شکلی از احترام وتوجه والدین به

کودک است که در قانون کشوری این دوتها جز وطایف نیز برشمرده میگردد

مگر اینکه یکی از طرفین صلاحیت این را نداشته باشد

که برای مثال شنبه یکشنبه های اخر هفته فرزند را نزد خود برده

وازا نگهداری کرده یا اورا دورروز درکنار خود داشته

باشد تا احتیاج عاطفی کودک ووالدین برطرف گردد وهردو به

یک نسبت در زندگی هم نقش داشته باشند متاسفانه

چنین افکاری درایران آنقدرها رسمیت ندارد خانواده ای

که ازهم می پاشد برای همیشه به ترک یکدیگر میرسد

یعنی هریک که فرزند را هم داشته

یا نداشته باشد برای همیشه هم همسر را ترک میکند هم فرزند را

وخواهان دوباره دیدن او نیستند

بی آنکه توجه نماید که این طفل دردرجه ی اول (نه مالکیت او) بلکه

هدیه ای ست از سوی خداوند واماتنی که خدا براو سپرده است

وهمانگونه که بسیاری با هزار احترام ومراقبت

جانماز خود را درجائی امن تمیز وخوب نگهداری میکنند

فرزند نیز همانقدر درنگاه خداوند محترم است

که بنده ی خمویش را موظف باین کند که تا حد امکان فردی خویش

از آنچه باو سپرده است نگهداری خوب وشایسته ای به عمل بیآورد

اما ما شاید گلدان خانه ی خود را هزار بار برای سلامتی

وزنده ماندن وازدست ندادن گل وگلبرگها وبرگهایش

از آفتاب ومهتاب وسرما وگرما محفوط نگاه داشته

بارها جایش را با توجه ومراقبت عوض میکنیم یا

حتی مرغ وخروس خانوادگی مانده در حیاط رابه هزار شکل رسیدگی میکنیم

اما فرزند خودرا که نیمه ای ازوجود ماست تااین حد

به نیاز های او افکار او احساس وعواطف او

پژمرده شدن های روحی او عصبانیتهای بی دلیل او ،

اشکهای بی بهانه

ی اومورد توجه قرار نمیدهیم که حتی ازخود بپرسیم

چه چیز عامل این شده که طفل وفرزند ما گوشه گیر و

افسرده یا پرخاشگر شده ومدام با

ما در میافتد ودنبال بهانه ای میگردد تا یا بگرید یا ازیت کند!!

ـــــــــــــــــــ * باغبون* ــــــــــــــــ-

باغبون نچین گلا رو ، تو خودت اونها رو کاشتی

شب و روز پاشون نشستی ، غم دیگه ای نداشتی

بوسه دادی هر گلی رو ، با یه قلب پر محبت

توی گلبرگای هر گل ، قصهء عشق و نوشتی

حالا که گلا در او مد ، چرا چیدی این گلا رو

گل که باورش نمیشه ، چیدن این شاخه ها رو

گلدونای آب نمی خواد ، با گلای باغچه پر شه

آخه گل یادش نمیره ، اونهمه وفا و مهر رو

میشه پژمرده ، توُ گلدون ، اگه شاخه شو بچینی

ا گه هر روز مثه دیروز ، تو نیای ، اونو ببینی

اون برای تو شکفته، چونکه عاشقش تو بودی

همه امیدش ، تو بودی ، که بیای ، پیشش بشینی

حالا تو گلدون آبی ، روی میزی تنها مونده

هی داره ، پژمرده میشه ، بسکه اسم ترو خونده

اگه تابحال نمرده، واسه ، چشم براهی هاشه

اما این غم جدائی ، دیگه قلبشو سوزونده

داره گلبرگاش میریزه ، دونه دونه در کنارش

اما اون چیزی ندیده ، جز همون چهره ی یارش

یاد وخاطرات یاری ، که نوازش بوده کارش

اما گل هم توی گلدون ، عمرشو کرده نثارش

باغبون! نبر تواز یاد ، اونهمه مهری که داشتی

کاش توی باغ بزرگت ، گل عشقو رو نمی کاشتی

تو که می خواستی یه روزی بشکنی ساقه ی عشقوُ

زدی قلبشم شکستی ، تا چیدی شاخه ی عشقوُ

ـــــــ فرزانه شیدا/۱۹ خرداد ۱۳۸۳ ــــــــ

مادروپدر یاد شده در داستان نیزاگر صادقانه ودوستانه

وبا مهر وتوجه یک مادر یک پدر با بچه خود روبر میشدند

وحقیقت را بااو همانگونه عنوان میکردند که درحد درک او نیز باشد

خود هم راه درستی را در زندگی وهم حل مشکلات

را باین شکل به فرزند آموخته بودند چراکه فرزندان ما

درحقیقت گلهای باغ زندگی ما وثمره ای ازدانه های محبت وعشق وجود

ما هستند که بمانند باغبانی می بایست باعشق به

هر گلبرگ احساسی وذهنی او توجه داشته باشیم

تا خوب رشد کرده رنگ وروئی گرفته وباغ زندگی ما وخود را

ارایشی درست وزیبا دهند

والدین یاد شده در حکایت باانجام کاردرست

نه تنها شکل مثبت خودرا در نگاه وتصور بچه افزایش میدادند

بلکه باین شکل آموزشی خوب ومثبت از صداقت را نیز به فرزند

خود داده بودند وبجائی آنکه امروز فرزند از انها خرده بگیرد

ومدام از رفتار وافکار آنان انتقاد کند

رابطه ای صمیمانه بین فرزند ووالدین ایجاد میشدکه ثمره ی آن

در تمام زندگی این طفل اثری خوش آیند میگذاشت

انها اگر خودرا بجای کودک گذاشته بودند بطور حتم رفتاری

جز این را پیش میگرفتند

کمااینکه در دومتن ارد بزرگ نیز میگوید:

*رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست

کافیست کمی به خوی کودکی برگردیم . ارد بزرگ

ودرعین حال اینکه ما از کودک بخواهیم در انتخاب ما چه راه زندگی

خود براهی بروند که میل وتمایل وخواسته درونی ماست

بهتر است به این مطلب همیشه توجه داشته باشیم

که ما برای ابد درکنار او نخواهیم بود و

زمانی که او نیاز پیدا میکند که به تنهائی زندگی خویش را پیش ببرد

نیازمند این است که توان تکیه بخود را داشته باشد ودرعین

درکار وحرفه وشغلی نیز ادامه زندگی داده باشد که تمایل درونی

وواقعی اوست نه آرزویما که برای شخص خود داشتیم واکنون

از فرزند خود انتظار داریم ان شود که ما نشدیم به هزار دلیلی که برای او

می آوریم از جمله اینکه من نادان بودم بچگی کردم حرف پدرمادر

را که گفتند ادامه تحصیل بده گوش نکردم ویا فلان شانس ها را درزندگی

براثر بی تجربگی استفاده نکردم دراین باب من به تفضیل درکتاب واژه های

خود نیز نوشته وسخن گفته ام وارد بزرگ نیز معتقد است:

* هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد

همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید

چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما

در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد

هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد . ارد بزرگ

واین مسلم است که زمان در دنیا وجامعه رعایت ادب

را به فرزند خود بیاموزیم نیز

همواره در زندگی خود فردی خوشبخت خواهد بود

چراکه زمانی ما در جامعه فرید مودب وبا شخصیت باشیم

دیگران خواه ناخواه مجبور به احترام گذاشتند به ما میشوند

چرا که دلیلی ندیده وبهانه ای پیدا نمی کنند که بتوانند شما

را بابی احترامی خودکوچک یا خوار کنند

البته استثنا همیشه موجود است وگاه انسانی چنان درکودکی

تربیت شده که هرگونه نیز با او برخورد کنی به تندی وپرخاشگری وبی ادبی

باتوروبرو خواهد شد ومسلم بدانید هرگز انسانی چنین نمیشود

مگر پدر یا مادر او نمونه والگوی اصلی او باشند.

*کسی که همسر و کودک خویش را رها می کند ، در پی خفت ابدیست . ارد بزرگ

حال به این نکته میپردازیم گه چرا کسی برای ابد خوار وخفیف

خواهد شد اگرهمسر وفرزند خویش را رها کند .

این واضح است که زمانی فردی یک زندگی را هرچند سا ل

هم بوده باشد رها کند تا به نقطه آرامش وبه روال عادی زندگی

خود بازگردد وتنها بودنمجدد را بیآموزد سالیانی

شاید همپای همین سالهای تاهل بطول انجامد

وکاملا واضح است که انسان نمیتواند از یکموقعیت ووضعیت

براحتی انتقالی به موقعیت دیگر وجدیدتری داشته باشم آهم با توجه باینکه

جدائی حتی اگر میل باطنی اوبوده باشد باز شکستی در زندگی او

محسوب میگردد.

در نتیجه و بااین وصف فرد دراین سالها نمیتواند براستی انسانی

شادمان وخوشحال باشد واگر نیز در نزد دیگران بازگو نماید

که بطور مثال : خدارا شکر راحت شدم آن زندگی فاجعه ای برایم شده بود

هرچقدر هم در آن زندگی باشد ناشاد وافسرده وعصبی بوده باشد

باز نمیتوان گفت این شکست برایش شکست حساب نمیشده است

چراکه ,ما انسانها تلاش میکنیم زندگی را بگونه ای بسازیم که باب دل ما

وزمانی که با فرد متقابل خود هرچه میکنیم به نتیجه نمیرسیم

دردرون نیز احساس شکست میکنیم

لحظه ای فکر کنید باینکه زمانی منو شما بافردی حتی دریک مهمانی

روبرو میشویم اگر درایجاد رابطه با آن شخص موفق نباشیم

در درون خودباین نیز اندیشه خواهیم کرد که اشکال از کدام ما بوده است

که برقراری این رابطه به نتیجه دلخواه من نرسید

حال زندگی وازدواج

چیزی بیشتر وبالاتر ازاین را برای ما بارمغان میاورد

که جدائی وشکست در آن

عمری باعث این درد واین اندوه درونی میشود که چرا من یااو

نتوانستیم باهم به تفاهم برسیم

وبمانند دیگر خانواده ها خوشبخت ویا عمری درکنارهم در آسودگی

زندگی کنیم واین وسط مقصر چه کسی بوده است

باور کنید این سوالی ست که ما در رابطه با ساده ترین افراد

زندگی خود در خانه محل کار اجتماع از خود می پرسیم پس درنتیجه هیچ فردی

بطور صدردصد نمیتواند اظهار کند که این جدائی برایش گذشته

از یک تجربه تلخ واز دست دادن سالیانی از زندگی

هرچقدر هم زندگی تازه ونوین وخوبی را شروع کرده باشد شکست زندگی

اومحسوب نمیشود بخصوص اگر دراین میان فرزندی

نیز وجود داشته باشد که هرگز

این رابطه بطور کامل قطع وتمام نمیگردد.

*کودکی که گناه خویش را بدون پرسش ما به گردن می گیرد در حال گذراندن

نخستین گام های قهرمانی است . ارد بزرگ

وسرانجام آخرین جمله اُرد بزرگ در فرگرد کودکی

بررسی زندگی در کشورهای مختلف , آنقدرهاکه تصور میشود

متفاوت با یکدیگر نیست , فرزند همان کودکی ست که

در هرکجای عالم بدنیا بیاید کودکی بیش نیست وباتمامی عواطف کودکانه

وبارها گفتیم شخصیت او و ما

اکتسابی ست درنتیجه زمانی که ببینیم فرزند ما در زندگی اشتباهی

را که خود یا حتی ما مرتکب شده ایم به گردن میگیرد ,

باید خاطر جمع واسوده خاطر باشیم

که کودکی را بزرگ کرده ایم که در زندگی راه درست را خواهد رفت

وموفق نیز خواهد بود چراکه شجاعت همه چیز را زین پسدر زندگی خواهد داشت

که این در پیشرفت او موثر خواهد بود.

در زندگی هستند انسانها ئی که گاه در سنین بالاتر حتی درکهولت نیز

حاضر به قبول اشتباه خود نیستند , که هیچ!

هرگز قادر به قبول این نیستند که شاید با برگردن گرفتن اشتباه

وخطای خود ودیگری ،چیزی بر شخصیت وبزرگی خود افزوده اند!

انسانی که در زندگی چنین کاری را نکرده است ،

هرگزنیز,احساس خوبی را که دراو تولید خواهد شد,

تجربه نخواهند کرد

درنتیجه فرزندی که تااین حد از خودگذشته وعاقل بار آمده باشد

شک نکنید که او تنها باعث مباهات ما

و همچنین خوشبختی خود ورسیدن به درجات بالای زندگی خواهد شد.

باامید آنکه همگی ما در زندگی امروز وفردای خود

انسانهائی باشیم که نسل بعدی خود را

از بهترین ها ساخته وفرزندان خودراچون

گلهای باغ معرفت وعشق ودوستی ها بار بیآوریم

با این امید

وبا امید موفقیت همگان

فرگرد کودکی را به پایان می بریم.

یکشنبه 15 شهريور 1388

متن وترجمه : به قلم : ــــــــــ* فرزانه شیدا/ f sheida*ـــــــــــ



نظرات