ابو اسماعیل عبدالله پسر ابومنصور محمد انصاری هروی معروف به خواجه عبدالله انصاری

http://www.aryanacity.com/Herat_010gh.jpg

ابو اسماعیل عبدالله پسر ابومنصور محمد انصاری هروی غروب روز جمعه دوم شعبان 396 هـ.ق در كهندز هرات از مادری كه اهل بلخ بود تولد یافت. خانواده‏اش نسب به ابوایوب خالد بن یزید انصاری (وفات: 5 هـ.ق) صحابی معروف می‏رسانید. این ابوایوب همان كسی است كه رسو ل اكرم (ص) هنگام هجرت از مكه به مدینه در خانه‏آش فرود آمد و به همین مناسبت میزبان خوشبخت را صاحب رحل خواندند.

عبدالله كه فرزند محبوب خانواده بود، از همان سالهای كودكی از استادان فن، علم حدیث و تفسیر آموخت. از جمله استادانش یحیی بن عمار شیبانی را نام برده‏اند كه از شیراز به هرات آمده و به تعلیم و تدریس مشغول بود و سعی داشت كه سنت عرفا را با شریعت تطبیق دهد و این راه و روش در مشرب شاگردش نیز اثری پایدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنین، به یمن حافظه قوی جلب نظر كرد و در كسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربی امتیازی یافت.

هر چند استادانش شافعی مذهب بودند دیری نگذشت كه مذهب حنبلی اختیار كرد. به سال 417 هـ.ق در 21 سالگی برای تكمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس و بسطام سفر كرد و به سماع و ضبط حدیث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم سفر حج شد و بر سر راه مكه در بغداد توقف كرد تا مجلس درس ابومحمد خلال بغدادی (وفات: 439 هـ .ق) را درك كند. در بازگشت از سفر حج به زیارت ابوالحسن خرقانی (وفات: 425 هـ.ق) صوفی نامور نایل شد.. این ملاقات در وی سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفانی او را كه به بركت تلقین پدر در وجودش جوانه زده بود به بار آورد. از دیگر مشایخ صوفیه عصر خود مانند شیخ ابوسعید ابوخیر نیز درك فیض كرد.

سرانجام به زادگاه خود بازگشت و در آنجا مقیم شد و تعلیم مریدان مشغول گردید. در روزگاری كه امام الحرمین، فقیه شافعی مشهور، در نظامیه نیشابور فقه شافعی و كلام اشعری درس می‏داد با علم كلام مخالفت ورزید و درذم آن، كتاب نوشت. به همین سبب چند بار تهدید به قتل شد و حتی به فرمان خواجه نظام الملك از آن شهر تبعید گردید. وزیر پركفایت سلجوقیان هرچند به پاس تقوا و دانش پیرهرات، حفظ حرمت وی می‏كرد و او را از تعرض معاندان مصون می‏داشت، اجازه نمی‏داد بر اثر وجود وی در شهر آتش فتنه برانگیخته شود.

خواجه عبدالله كه شیخ الاسلام لقب گرفته و مریدان بسیاری در هرات به هم زده بود در پایان عمر نابینا گردید. وی صبح روز جمعه 22 ذی الحجه سال 481 هـ.ق به سن 85 سالگی در گذشت و در گازرگاه (ده كیلومتری هرات) به خاك سپرده شد. آرامگاهش در همان محل برجاست.


http://www.aftab.ir/lifestyle/images/9c662e83723fa56c196ce8d45a2eb094.jpg

مشرب فكری

در قرن چهارم و پنجم هجری، خراسان كانون علم و تصوف اسلامی بود و شیوخ صوفی از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهای پررونق آن روی می‏آوردند و از كتابخانه‏های مهم آنها كه از كتابهای علمی و عرفانی پر بود استفاده می‏كردند. در این مكتب، صوفیان بزرگی چون ابونصر سراج (وفات: 378 هـ.ق) نویسنده كتاب اللمع فی التصوف، ابوبكر محمد كلاباذی (وفات:380 هـ.ق) صاحب كتاب التعرف، ابوعبدالرحمن سلمی (325 ـ 412 هـ.ق) مؤلف طبقات الصوفیه، و امام ابوالقاسم قشیری (376 ـ465 هـ.ق) مؤلف رساله القشریه درخشنده بودند و هر یك به سهم خود گنجینه عرفان اسلامی را غنی تر ساخته بودند. اساس مكتب تصوف خراسان كه شهر پررونق و جو علمی نیشابور كانون مهم آن شده بود، جمع شریعت و طریقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود؛ حتی ابونصرسراج و شاگردش سلمی و شاگرد او قشیری مدرسه‏های خاصی به همین منظور در آن شهر بنیاد نهاده بودند. این مكتب به ویژه بر نقل اقوال مشایخ تكیه داشت. خواجه عبدالله انصاری در همین مكتب پرورش یافته و به مبادی و اصول آن وفادار مانده بود.

http://www.iranyellowpages.net/Images/About_iran/Art_gallery/Tehran/Tehran019.jpg

 خدمت مهم پیرهرات به مكتب عرفانی خراسان این شد كه منازل طریقت و مقامات سلوك عرفانی را مدون ساخت و در درجه بندی مقامات ترتیب تازه‏ای آورد و در این ترتیب بر كیفیات باطنی و اشراقی انحصار نكرد بلكه اخلاق و آداب زندگی متعارف را نیز دخالت داد تا هر فرد صوفی، در عین حفظ پیوند با زندگی، سیر معنوی داشته باشد و طریقت را با شریعت همراه سازد.

خواجه عبدالله انصاری در اثر ذکاوت و استعداد خود در کمترین زمان بسیاری از علوم دینی و ادبی را فرا گرفت و مطالعات بسیار عمیقی داشت و همین بود که وی به نام یک عالم و عارف آگاه شهرت یافت و علاقمندان بسیاری از گوشه و کنار به دورش گرد آمده  و از محضرش کسب فیض و استفاده معنوی می‌کردند.

خواجه در چهار سالگی به مکتب رفت. در نه سالگی خوب شعر می‌گفت و احادیث بسیاری از محدثین فرا گرفت.

اگر چه اساتید خواجه شافعی مذهب بودند اما پس از مدتی مذهب حنبلی را اختیار کرد و در سال 417 در بیست و یک سالگی برای تکمیل معارف و تحصیل مراتب راهی نیشابور شد.
خواجه عبدالله  در تالیف احادیث حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم رنج و سختی زیادی کشید، تا جایی که خود می‌گوید:

آنچه من کشیده‌ام در طلب حدیث مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وسلم هرگز کسی نکشیده باشد. باری در نیشابور زیاد باران می‌آمد ومن در حالت رکوع می‌رفتم و جزوه‌های حدیث به شکم باز نهاده بودم تا تر نشود.

خواجه عبدالله انصاری حتی لحظه‌ای از عمر گرانقدر خود را در بطالت و بیهودگی تلف نکرد، تا جایی که از طلوع سپیده دم تا پاسی از نیمه شب، یا وقت خود را به قرائت آیات کلام الله مجید وتأمل درآن سپری می‌کرد و یا در کنار عالمان به موعظه‌ها و گفته‌های آنان گوش می‌داد؛ او می‌گوید: همه روز بنوشتمی و روزگار خود بخش کرده بودم، چنانکه مرا هیچ فراغت نبودی‌. بامداد پگاه به مقرن شدمی  به قرآن خواندن، چون باز آمدمی، به درس مشغول شدمی، به شب در چراغ حدیث می‌نوشتمی و فراغت نان خوردن نبودن، مادر من نان لقمه کرده بودی و دردهان من می‌نهادی. درمیان نوشتن، حق سبحانه و تعالی مرا حفظی داده بود که هرچه زیر قلم من می‌گذشتی، مرا حفظ شدی.

درسال 323 به قصد زیارت بیت‌الله الحرام از درس و بحث فاصله گرفت، و در بازگشت از سفر خانه خدا به دیدار ابوالحسن خرقانی شتافت و بدین رو بزرگترین واقعه زندگی‌اش رقم خورد و از آن پس امیال معرفت در نهادش شکوفا شد و بیشتر از گذشته در وادی عرفان قدم نهاد.
خواجه عبدالله انصاری نه تنها یک مفسّر، محدث، عالم و عارف بزرگ بود، بلکه شاعر و نویسنده توانایی بود. نویسندگی را از دوره خورد سالی آغاز کرده و بر مبنای یک روایت درسن نه سالگی به نقل و نوشتن احادیث پرداخت که به یاری حافظه قوی خود هزاران حدیث، اشعار فارسی و عربی را حفظ داشت.

قناعت و درویشی خواجه عیب است بزرگ برکشیدن خود را   از جمله خلق برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس و ندیدن خود را خواجه عبدالله درباره شیوه زندگی صوفیانه خود می‌گوید:

من بسیار به جامه عاریتی مجلس کرده‌ام و بسیار به گیاه خوردن، آن وقت یاران داشتم و دوستان و شاگردان، همه توانگر بودند هرچه می‌خواستمی بدادندی اما من نخواستمی، من به زمستان جبه نداشتم، و سرمای عظیم بود و درهمه خانه من بوریا یک بود، چندان که بروی بخفتمی، و نمد پاره‌ای که برخود پوشیدم، اگر پای بپوشیدمی سربرهنه شدی. و اگر سر را بپوشیدی پای برهنه شدی، و خشتی که زیر سرنهادمی و سیخی که جامه برآن کردمی و بیاویختمی.
این زندگی صوفیانه خواجه خارج از رنج بردن برای تعلیم گرفتن که ثوابی گران است اما در دید اهل اندیشه و عمل چندان مقبول نظر نیست همانگونه که جاودانه کلام ( ارد بزرگ ) می گوید : سرزمینی که جوانانش دارای افکاری صوفیانه هستند ، بزودی بردگی را نیز تجربه می کنند .
پس پذیرفتن رنج ، گردیدن در آمال بوداست که رنج را عین این هستی می داند همه چیز در رنج برایش خلاصه می شود و رها شدن از قیود جهان راه گریز از دردها . تفاوت نگاه خواجه و ارد بزرگ ریشه در جهان بینی آنها دارد یکی خرد را در گذشتن از قیود زندگی این جهانی می داند و دیگری آن را مایه کمال و تعالی بشری می داند . خواجه عبدالله انصاری به نیالودن در زندگی این جهانی معتقد است و ارد بزرگ مشوق رشد علمی و رسیدن به درجات بالاتر دانش برای نابودی هر درد بشریست . یکی شادی را تنها مختص جهان دیگر  و دیگری شادی را در گروی تکامل دانش و بینش علمی
می داند .

آثار بجای مانده از خواجه عبدالله انصاری

از خواجه عبدالله اثار زیادی به جا مانده است که اغلب آنها نثر مسجع می‌باشد و او هم شعر می‌سروده ولی بیشتر شهرتش به سبب رساله‌های متعدد اوست.

آثار او عبارتند از:


1- ترجمه طبقات صوفیه

2- تفسیرکشف الاسرار

3- رساله مناجات نامه

4- زاد العارفین

5- کنز السالکین

6- قلندرنامه
7- هفت حصار

8- رساله دل و جان

9- الهی نامه.

10- محبت نامه


نمونه‌ای از نثر مسجع خواجه در مناجات نامه:

الهی به حرمت آن نام که تو خوانی و به آن صفت که تو چنانی، دریاب که می‌توانی.
الهی عمر خود به باد کردم و برتن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم.
الهی دردلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جان‌های ما جز الطاف و مرحمت خود منگار و بر کشت‌های ما جز باران رحمت خود مبار، به لطف ما را دست گیر و کرم پای دار.
الهی حجاب‌ها  از راه بردار و ما را به ما مگذار.

نمونه‌ای از تفسیر عرفانی و ادبی خواجه:

قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شی قدیر.

بزرگ است و بزرگوار، خداوند کردگار، مهربان وفادار، بارخدای همه بارخدایان، پادشاه همه پادشاهان، نوازنده بندگان، راهنمای ایشان، دانست که ایشان به سزای ثناء او نرسند و حق او نشناسند و قدر بزرگی او ندانند، پس به مهربانی و کرم خود ایشان را گرامی داشت و بنواخت و گفت: ای بندگان، مرا همان گوئید که من خود را گفتم و گوئید: مالک الملک، ای پادشاه بر پادشاهان، ای آفریننده جهان، ای یگانه یکتا از ازل تا جاودان، ای یگانه و یکتا در نام و نشان، ای سازنده کارسازندگان... یکی را برکشی و بنوازی، یکی را بکُشی و بیندازی، یکی را به انس خود آرام دهی و او را غم عشق خود سرمایه دهی، که بی‌غم عشق تو آسایش دل و آرام جان نبود.
تا جان دارم غم تو را غم خوارم     بی‌جان غم عشق تو به کس نسپارم

نکته‌ای از پندها و اندرزهای خواجه:

آنانکه اهل هدایتند، دارای چراغ معرفتند، محرم اسرار حضرت عزتند، هرحجابی در راه افتد می‌بُرند، و هوای نفس را به ریاضت از خود دورکنند، بهترین کارها شناختن حق تعالی است که اول و آخرهمه چیزها است، اگرهمه ندهند او بدهد، وچون دهد کس نتواند که بستاند، و  چون او ندهد کس نتواند که دهد، او را نگاهدار تا تو را نگهدارد، عمر را در پرستش او خرج کن که حساب خرج را خواهد خواست.

خداوند دلیل راه علم است و چراغ راه عقل و نماینده راه راست.  بدانکه اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بر آب روی، خسی باشی، سعی کن تا کس باشی.

http://www.rawzana.com/1-monajat%20pier%20e%20haerat22.jpg

وفات خواجه انصاری:

این عارف و صوفی درسال 481 هـ ق فوت نموده و در "گازرگاه" شهر هرات به خاک سپرده شد و اکنون آرامگاه او زیارتگاه سوختگان وادی معرفت الهی می‌باشد .




منبع
http://far3043.mihanblog.com/extrapage/khajeab2






نظرات