اُرد بزرگ نابغه اندیشه (قسمت دوم)

http://images.tblog.com/user_images/1252445479_mehri.jpg


در ابتدای این نوشته هم گفتم سخن گفتن از او کار ساده ای نیست خودم هم نمی دانستتم چگونه ابعاد وجودی اش را درست پیدا کنم برای همین سعی کردم سئوالاتی را در ذهنم بیابم که از طریق پاسخ آنها به نکاتی کلیدی تر برسم یکی از سئوالات این بود که برای او کدام نقطه از سرزمین گرامیمان دلپذیر تر برایش بوده ؟ و این پاسخ را یافتم که :
در کوه رحمت آرامشگاه ابدی اردشیر سوم و همسرش بیشترین لذت را بردم آنجا سبک بودم و تنها جای بوده که خاکش رابوسیده ام آنجا همچون طفلی بودم در دامان مادر (1) و دیگر جای ، پاسارگاد و تخت گاه کورش هخامنشی بود به نظرم برای امثال من که عاشق وطنیم  آنجا خود کعبه ای با ارزش است .
در این زمان بود که دانستم او انسانی است آمیخته با احساس وطن دوستی بسیار و در عین حال فداکار ، می گویند در نفی عقایدش هر چه گفته اند و عقده های دل را برون نموده اند او باز هم سکوت  کرده  تا  باز بگویند…
به نظر من انسان باید آنقدر بر راه و مسیر زندگی خویش مسلط بوده باشد که رویاروی اندیشه دیگران را با خود ببیند و باز متبسم باشد . یک روز در میان جمع از او می پرسند مدینه فاضله کجاست ؟ پاسخش این بوده : در درون شما!
دوباره می پرسند که ما بدنبال وجه بیرونی آنیم و او می گوید پس بسازیدش
باز می پرسند کدام وجه از درون ما سازنده چنین ساختاریست ؟
او می گوید : احساسات …احساسات با ارزشترین و زیبا ترین وجه وجودی آدمیان است . احساسات نمایانگر مراوده ما ، به بی ریا ترین گونه ممکن است . آنچه هنرمند را به درجه بلند آفرینش ، نیروی که تنها پروردگار داراست رسانیده چیزی نیست جز همان بیان احساسات …هنر چون ریشه در احساسات و روان آدمی دارد و بی میانجی در اختیار ما گذاشته می شودد با تارها و ساختار وجودی ما ارتباط برقرار نموده و او را به فضای ملکوتی سوق می دهد که هم جذاب است و هم ،در نهاد خویش خلسه الهی دارد .

می گویند بارها از او شنیده اند ساعتهای که او در کنار آفریده های هنرمندان است از ساعتهای عمرشان شمرده نمی شود چون در آنجا تمام اجزای وجودیشان همراه احساسات پاک آفرینشگرهای آثاراست .
آری در اینجا باید به این نکته اعتراف کنم که دیگر او برای من اندیشمندی بزرگ محسوب نمی شد اینجا دیگر شیفته سلوک و سخنان حکیمانه او شده بودم .
به یاد سخن تائو حکیم چینی افتادم که بالاترین رابطه انسانی، رابطه بر اساس احساسات است و سپس اخلاق …
باید برای آخرین پرسشم پاسخی می یافتم  و دیدم اوبه این پرسش که سازندگان آینده چه کسانی هستند؟ او چنین پاسخی داده : هنرمندان… دوباره پرسیده اند فقط هنرمندان! و او اینبار با تاکید بیشتری پاسخ داده : فقط هنرمندان !!!
به یاد مجله ای افتادم که طرح جلد آن تصویری از او بود و در زیر آن جمله ای از دکتر علی شریعتی درج شده بود بدین مضمون که:
درد انسان
درد انسان متعالی
تنهایی و عشق است.

می گویند عصر یک روز تعطیل یکی از هنرمندان برجسته با کمک یکی از شاگردان آن بزرگ به دیدارش می روند و نیت شان عرض ادب بوده و هم اینکه بگویند تا چه اندازه با اندیشه او همراهند  …می بیینند ایشان میهمان دارند می گویند زمانی دیگر می آیم او مانع  می شود  و می گوید : حتما لازم بوده بیایید که آمده اید … و مسلما تقدیری  بر آن است و هیچ امری اتفاقی نیست…می نشینند  در فاصله ای که او از جمع میهمانان برای چند لحظه ای جدا می شود پیرمردی که در کنار آنها نشسته بوده می گوید : اکنون چند هفته ایست با دخترم نزد استاد می آیم … ما از شهرستانی می آیم که تا اینجا 220 کیلومتر فاصله دارد و حدودا 4 ساعت در اتوبوس هستیم و 3 ساعت نزد این بزرگ مرد و دوباره 4 ساعت با اتوبوس در راه برگشت . آن هنرمند برجسته می گوید در خود فرو رفتم و گفتم این راه تازه برای من شروع شده روح بزرگی  که توانسته انسانها را آنچنان شیفته و مجذوب خود کند که حتی روز استراحت او هم منزلش مملو از دوستدارن مشتاق  اوست باید سالها کاوید و در مسیر راهی که نشان می دهد گام برداشت  تا به نخستین منزلی برسیم که او سالهاست آن را بدرود گفته ….

 

یکی از جاودانه ترین آثار او کتاب قاره کهن است  حاوی نکاتی  که شاید سالها باید بر روی آنها تعمق بنمایم  تا درست مفاهیم آن را دریابیم . سخن او بشارت گونه است می گوید :
خاور و باختر
واژه گان خاور (شرق)  و باختر (مغرب) در سامانه جهانی به چه گونه است .
خاور کدام سرزمین ؟ و باختر کجاست؟
چه رازی در پس این واژگان است ؟!
امروز پرده از رازی پزرگ بر خواهم داشت !
می دانم هر آزده ای اگر پایش را بدرون یافته هایم بگذارد ، دیگر  پس نخواهد کشید .

سپس توضیح می دهد که در نوشتارش  " قاره کهن"  و یا  " سرزمین ما " سرزمین هایست که  کشورهای قزاقستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، قرقیزستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، افغانستان ، شمال باختری هندوستان ( سرزمین کشمیر ) ، پاکستان ،  ایران ، عراق ، ترکیه ، سوریه ، لبنان ،  نیمروزی ترین (جنوبی ترین ) بخش روسیه در میانه استراخان در شمال دریای خزر تا  نیمروز اکراین ، آذربایجان ، ارمنستان و گرجستان در آن جای دارند .

و می پرسد :
با نگاهی بر پیشینه فرهنگ ، منش  و بافت بومی  چه همانندی میان مردم " سرزمین ما" با خاور جهان ( فیلیپین ، تایلند ، کامبوج  ، ژاپن ، چین … )  دیده می شود ؟
ما چه همریشگی  با چپره (جامعه) و توده مردم آنها داریم ؟
چرا هنگامی که به اروپا می نگریم آنان را همگن تر می بینیم ؟

او نظریه خود را با دیدی فراتر چنین ادامه می دهد :

چهار منش مردم جهان
1- خاور :
در خاور جهان ، برگرفته از چین و کشورهای گرداگرد آن ،  احساسات  و انگاره پردازی (افسانه ای ، خیالبافی) میاندار است .
با نگاهی به اندیشه های بودا ، کنفسیوس و تائو می بینیم بیشتر رفتارهای آنها احساسی است، و در هنرهایی همچون خوشنویسی و نگارگری این احساس بیشتر دیده می شود .

چند گزینه :
- ناسازگاری احساسی چین بر سر دیدار نخست وزیران ژاپن از یک نیایشگاه دیرینه  .
- گروهک های نو پای انگاره پرداز  در ژاپن و یا چین که گاهی خوی سیتزه جویانه به خود می گیرند.
- جشنها و بزمهایی همچون رقص اژدها
- در ورزش نیز آنان پرشتاب  و احساسی همچون ورزش های بومی خویش رفتار می کنند
- بزم چای نمونه دیگر آن است .

2- باختر :
وارون بر این در باختر مَنشی همواره مادی می بینیم آنچه رویکرد پایه را بر دوش دارد بازار سرمایه و سود  بیشتر مادی است اروپائیان برخورداری از درآمد بیشتر را به گونه ای نابهنجار(غیر قانونی) نیز بکار می گیرند . مکیدن خون سرزمین های گوناگون بدست آنها گویای حس سودجویی آنهاست  ، بیشترناسازگاریهای سرزمینهای اروپایی تا یک سده پیش بیشتر برای بخش بندی داشته های (ثروت) سرزمینهای دیگر جهان بوده است و دیدیم این درگیری ها به نخستین  جنگ  جهانی  انجامید و پس از آن توفان جنگ دوم جهانی ، که به خونخواهی از جنگ نخست وزید.
 با نگاهی به اندیشه های آدلف هیتلر در نامه "نبرد من"  می بینیم همواره دیدگاه آنها بیشتر خوراندن افرنگ(اروپایی) بدست مردم سرزمین های گسترده تر خاوری است . نگاه اروپائیان نگاهی است خود خواهانه . آنها هیچگاه از خود نپرسیدند این تاراج آبادها ( مستعمرات ) ، خود دارای فرهنگ و پیشینه و شناسه ای با ارزش هستند آنها به توشه ها و داشته های یک کشور ناتوان می نگرند ، نگاه سود جویانه آنها از آغاز پدید آمدنشان بوده و همچنان ادامه دارد .
گزینه ای دیگر :
کسی برخودار از سامان شهروند پذیری ( قانون مهاجرت ) آنها می گردد که بیشترین سود مادی را برای آنها داشته باشد .
برخورد آنها با ترکیه  برای پیوستن به سازمان (اتحادیه) اروپا نماینگر این گفته است .

3- قاره کهن :
و اما "سرزمین ما"
دارای مردمی میانه رو ،  آزرم گرا و ادبمند می باشند مردمی هستند که از احساسات و مادیگرایی با نیروی خرد به اندازه بهره می برند .  این مردم میانه رو همانا در میانه جهان می زیند ، در سرزمینی زندگی می کنیم که برآیند رفتار ما خاور و باختر را برای تاراج آن به تلاش واداشته ، گنج پنهان  خداوندی در این سرزمین همواره هویدا بوده است .

4- بومیان :
مردم قاره آفریقا به جز کشور مصر( مصر منش و خویی نزدیک به قاره کهن دارد) و سرزمین های بومی قاره های آسیا ، آمریکا و استرالیا دارای فرهنگی خویشاوندی و تبارگرا می باشند نگاه آنها بیشتر به تبار و شهر خویش بسته است  . آنها پهنه پیوستگی شان را به روشهای گوناگونی اندک ساخته اند.

 بیشتر گسست اندیشه و منش بومیان با ساکنان قاره کهن در آن است که آنها پافشاری بر بده بستانهای  فرهنگی  با دیگر فرهنگها و یا گسترده تر نمودن آرمانها و اندیشه  خویش نمی بینند . در حالی که چپیرهای قاره کهن بخت خویش را در داد و ستد گسترده تر و پخش یافته های خود می دانند .

بومیان برای داد و ستدهای خود سامان و هنجار ویژه و استواری دارند که بیشتر رویه درونی (جنبه داخلی) دارد آنان بجای " احساس " خاور زمین از " خوی آهنین" و بجای "سودجویی" باختر به "بسندگی و شکیبایی" روی آورده اند .

ادامه دارد...


ماخذ : http://notfound.blogfa.com/post-23.aspx

بخش اول این مطلب را در این آدرس ببینید : http://notfound.blogfa.com/post-20.aspx







نظرات