بخشی از بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کودک*





- فرگر د کودک

در این بخش از فرگرد آرمان نامه به بخش جذابی برخورد می کنیم که هر یک جمله ی آن سرشار از دانستنی هائی ست که می بایست همگان در زندگی مد نظر داشته باشد نمونه ی آن:

* هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . *ارد بزرگ

شاید بدانید که اطفال وکودکان در تمامی مدت از زمان تولد تا سن 18 سالگی( ونه پس از آن!*) اکثرا در حال آزمایش والدین خود هستند وطب روانشناسی بر اساس بررسی ها ی بسیار بر کودکان از لحظه ی تولد تا سن 18 سالگی باین نتیجه رسیده است که حتی در دوره ی نوزادی صرفنظر از « زمان ِواقعی ِ نیاز », نوزاد هم با گریه وایجاد صدا از خود قصد جلب توجه اطرافیان بخصوص مادر وپدر را دارد وزمانی که متوجه میشود که با هربار درآوردن صدائی ازخود یا گریستن توجه دیگران را بخود جلب میکند, می آموزد که چنانچه اینکار را انجام دهد میتواند, هرموقع که بخواهد در آغوش دیگران باشد . شاید دیده باشید مادری را که تمام مدت کودک را در آغوش گرفته وبا دلیل وبی دلیل درحال تکان دادن اوست. این خود نماینده این است که طفل توانسته است توجه مادر را جلب کرده وهربار به زمین گذاشته شود باز به گریه خواهد افتاد ویا شباهنگام بارها بیدار شده و با گریه تقاضای شیر می نماید وجالبتر است که بدانید کودک دراین زمان خواهان تنها آغوش ونوازش است وکمتر اتفاق میافتد که درنیمه شب گرسنه باشد البته اگر بخوبی در طی روز از لحاظ غذائی تامین شده باشد . در رابطه بااین سخن ارد بزرگ نیز باز به همان موضوع باز میگردیم که فرزندان ما در پی فرصتهای مناسبی هستند تا از آن بهره برداری کنند و علت آن این است که مادر وپدردرتمامی مدت حکم آمر وقانون گذار وتربیت کننده را دارند و در تمامی ساعات روز مجبورند این را به کودک یاد آوری نمایند که آنکه تصمیم گیرنده است من هستم از قوانین مهم ووظایف والدین نیز همین است که در ذهن کودک این حکم را بصورت قانون در آورده وبر او تسلط داشته باشند تسلطی همراه بامحبت و از روی وظیفه جهت حمایت وتربیت وایجاد امنیت مناسب برای کودک. علت اینکه کودک بایست این را بیآموزد که والدین تصمیم میگیرند نه او این نیست که قرار است بچه ها وفرزندان ما قربانی ها ویا زیر دستان منو شما باشند ویا با بی مهری وتندی ما روبرو باشند . درست برعکس این عمل در اصل بسیار زیرکانه واز روی مهربانی ست و هدف چیزی بااهمیت تر ازاین است که ما فقط کودکان وفرزندان خود را کنترل کنیم چرا که کنترل بیش ازحد بجز آنکه فرزند را برای همیشه ازما دور خواهد کرد , باعث این نیز خواهد شد که برای همیشه ما محبت واعتماد فرزند خود را از دست بدهیم ازاین رو, ما می بایست درتمامی مدتی که وظیفه ی « والدین بودن» را بعهده داریم با سیاست وشکیبائی وصبر وحوصله با بسیاری از رفتارها وکارهای کودکان کنار بیائیم

چراکه کودک نامش بر خود اوست = ( کودک*)

بدین معنی که اگر عاقل وبالغ ودرحد کافی پختگی وتجربه وسیاست زندگی را داشت , دیگر نام او کودک نبود ونیازی به حضور والدین درتمامی مدت زندگی خود تا زمان ایستادن بروی پای خویش نداشت . ازاین جهت زمانی که ما درطی روز وشب بااو درارتباط هستیم همیشه ودرهمه وقت می بایست هشیار باشیم که او می بیند میشنود درک می کند یاد میگیرد استفاده وحتی گاه سواستفاده می کند واین ما هستیم که می بایست قدرت تشخیص این را داشته باشیم که چه زمانی جواب درخواست او می بایست : (نه * باشد وزمانی دیگر با یک « آری» )* حساب شده درعین اینکه تمامی جوانب جواب خود را درنظر گرفته ایم و جوابگوی اوباشیمزمانی که درخانواده ای والدین با یکدیگر هماهنگی نداشته باشند مادر چیزی بگویند پدر نفی کند یا دربرابر یکدیگر همواره حالت جبهه گیری داشته و یا با نظرات یکدیگر مخالف باشند او که بیشتر ازهمه دچار سردرگمی میشود ونمیداند کدامین حرف درست است وچه کسی راست میگوید وکدامین را باید باور یا قبول کند کودک ماست(چرا که او جز مادر وپدر الگوی دیگری نمی شناسد تا بتواند یاد گرفته وآموزش ببیند )!
ودرعین حال آنچه در جامعه می بیند اگر به سن درک رسیده باشد نیز با ما درمیان خواهد گذاشت تا نظر وتفکر ما را باب این وآن موضوع بداند .... ومسلم است کودک با ما معمولا از وقایعی حرف میزند که به گونه ای بر احساس او تاثیر داشته باشد و منفی یا مثبت این ما هستیم که دنیای خودوتفکر شخصی خود را به همانگونه که خود بدان اندیشه میکنیمبا فرزند شاید در شکلی ساده تر آنهم جهت درک او درمیان میگذاریم و این دقیقا همان برداشتهای ما از وقایع پیرامون ما و نحوی عکس العمل ما در مقابل وقایع است که به فرزند خود منتقل میکنیم .... ویعنی

« دیدن دنیا را نیز ازچشم خود برای او نگاه میکنیم »
یعنی همان
« دید ودیدگاهی را برای او میسازیم که خود دیده ایم خواه نگاهی خصمانه باشد یا نگاهی سرشار ازمحبت یا نگاهی مایوس وافسرده یا نگاهی از سر دادخواهی »!وهمین ها را نیز کودک خواهد آموخت:

------

در پشت نقاب

به هر جا جستجو گر دیده خود را کنم راهی

نگاه بی فروغم ...خسته ای سر درگریبان رادوباره باز می یابد

که غمگین مانده ورنجور
به هرسو دیده گانم میدود...مأیوس وسرخورده...

نگاه پُر زفریادی

بروی چهره ی من میشود خیره!!!
وناگه سر فرود آرد ...

به معنای همه تن خستگی های پُر از حرمان!!...

بدون آنگه آرامش بگیرد باز!!!
به هر کس دیده گانم چشم میدوزدبه هر سوئی...

تبسم های تقلیدی , برویم میشود جاری!!!

که گر حتی بخواهم ...بر دلم رنگی نمی بخشد!!!

(چو بی معناست)*!!!

اگربینم زنی، مردی..جوانی ...پیر سالی را

بروی چهره ها پاشیده رنگ تیره ی اندوه!!!

وحتی ...خنده ها جز رنگ تزویری..

دروغین نیست!!!

ز رنگ زرد وبی حال دوروئی ها!!!

ز ناچاری گهی شاید ...برای حفظ ظاهر...

در ورای چهر ه ای پُر بغض،،لبخندی،،.

.درخشش های اشکی در نگه جاوید!!!

ورنگ سرخ خونباریبروی گونه ای بی رنگ...

که از سوز دروناله ام میگیرد!!!

به هرجا دیده پُر وحشتم گردد

هراس ِ دیدگان ِدیگران...

بیم دل ِ پُر التهابم رافزونی میدهد از درد !!!

خدایا قصه ها ،گر قصه ی فقر است وگر اندوه!!!

چرا تنها ،،همین،، در دیده من میشود تکرار؟؟!!

کجا را بنگرم آخر؟!

کدامین سونظر دوزم؟!

کجا را بنگرم یارب؟!

که آنجا شور وشوق وخنده ای در نور...

،،صداقت،، را میان چهره ای شادان

بدون آن نقاب پُر ز تزویر...

,تظاهرهای آلوده ،ولی غمگین!

دوباره بردلم نوری بپاشد باز؟!

دلم از سوز ودرد آدمی ...سوزان وغمگین است

توان دیدنم را ازکجا یابم؟!که این بسیار غمگین است!

کجا را بنگرم یارب؟!

کجا را بنگرم یارب؟!

فقط یکجا...فقط یکجا

خدایا ...،، آه ،،

فقط یکسو توان ِدیدن ِدل هست

نگاهم بیقراری را ... فقط یکجا

ز خاطر می بردبا شوق

به میدانگاهِ اطفالیکه در بازی بدون فکر واندیشه

جدا ازهر تضاد وُِ رنگ وافکاری

به شادی بی غم وسرخوش

وحتی ،،بی کلامی،، غرقه در خویشند

ودر شور وشر بازی...چه خندانند!!!

نه اما میشود دیدن

چنین شوروشّری را درمیان بچه های جنگ!!!

که غمگینند وبس تنها!!!

همین میدانگه بازی

یگانه مظهر امید ودلگرمی ست

برای این دل حیران

که در اینجا ؛حقیقت؛معنی خود میکند پیدا!!!!

بغیر ازاین ؛حقیقت؛ نیزبی معناست

بی معناست!!!

که تنها شوق وشور ِکودک این ِ زندگانی

،، شادمانی،،را دهد معنا!!!

وگر اوهم به فقر وظلم وجنگی باز

در سوگ وغمی ...گریان نگردد باز!!!

کنون اما ...

نه دیگر چهره ای یکرنگ خواهی یافت!!!

نه حتی در لبی لطف کمی ،،لبخند،،!

جهان وزندگی پابند ِاندوه ِزمان ...

هرروز,بسوی قهقرا ...ره میبرد ,افسوس!!!

وطفل زندگانی

گرچه شادان است

به فردایش نشآید گفت که فردای دگر ...

خالی ز تکرار ِ,حوادث های "انسانی ست"!

جدا آخر ز خشم این طبیعت

باز باید درهراس تلخ ،،بودن ،،‌بود

که ،،انسان،، بر سر انسان

چه خواهد آورد فردا !!!

که اکنون ظلم انسانی...

حوادثهای اخبار جهان شد,درهمه دنیا !!!

اگر سیلی نیآزارد ....وگر آتشفشانی

سخت خاموش است ولی دست بشر

همواره در هرروز وُ...در هرشب بسان زلزله ...

با قلب سوزانی زآتشها...

به جان آدمی افتاده وخود ریشه ی خود را ..

ز بُن از جا کَند با ظلم انسانی!!!

خداوندا ...تو شاهد باش

که اینک قرن کشتار است

همان قرنی که میگفتند

جهانی میرود تا بهترین قرن ِجهان باشد!!!

عجب برما...عجب برما!

که گویا هردم وُ هر روز وشب

امید می بستیم ...

که فردای دگر"نوری" دگر دارد,ولی ..اما....

هنوزم بر جنایتهای دیروزی

که بر انسان روا کردند

دگرباره، هزاران صحبت وبحث است

دوباره قصه از جنگ است!!!

دوباره یا که شاید صدهزاران باره ،

انسانی تفنگی در کف وُدر قتل عام آدمی

در راه رفتن هاست!!!

خدایا کودک دنیا بسی تنهاست!!!

که انسانی به رشد وعقل ودیدن ها

چوُنان کوری... پُر ازخشم وپر ازکینه

جهانی میکند نابود!

خداوندا...فقط چشمم بروی هر سیاهی باز میگردد

وتنها آتش ودود وُتفنگ وُبمب وبمب افکن

جواب تازه ی قرن جدید ماست!

خدایا کودک ِدنیای تو

بس بی پناه وبیگناه وُِبی خبر اینجاست

خدایا کودک ِ دنیای تو تنهاست!!!

فرزانه شیدادرست مثل اینکه کودک کلاس اولی بیاید وبگوید:

مامان بچه های کلاس سوم منو هی میزنن!

وتو درجواب بگوئی - هرکه ترا زد توهم بزن

- یا بگوئی به مدیر مدرسه اورا نشان بده

-یا بگوئی مگر تو چه رفتاری میکنی که آنها ترا میزنند

ودرپی علت آن باشی که بدانی چرا امروز کودک من

کتک خورده ونیازمند من شده است

تا اورا در موقعیت فعلی کمک کنم

ودراین سه مرحله منو شما سه چیز مختلف را به بچه خود یاد داده ایم

- بادنیا ومردم مثل خودشان رفتار کن!

- یاد گرفتن شکایت کردن از اوضاع حال به هرکه میخواهد باشد

- پیگیری علت ها

بنظر شما کدامین درست تر است؟جواب را به خود شما وا میگذارم

* چون جنگ آوری ؛ با کسی بر ستیز
که ازوی گریزت بوّد یا گریز!!
گلستان سعدی

در کانون خانه وخانواده نیز , چون درخواست چیزی از سوی فرزند

میشود باید پدر ومادر با فکر مشترک جوابگوی کودک باشند

وچنانچه اختلاف سلیقه ای درمیان است

می بایست به طریقی منطقی وقابل درک به حل آن نشست

برای مثال : اگر من بعنوان مادر بگویم :

فرزندم اینکا ر را انجام بده

وهمسرم برخلاف من بگوید:

«نه من میگویم نباید اینکاررا بکند »

باید (دلیل محکم ومنطقی*) خویش را ارائه بدهد .

چه درمقابل همسر چه درمقابل فرزند خود !

*زبان در دهان ای خردمند چیست

کلید در گنج صاحب هنر

چودربسته باشد چه داند چه کس

که جوهر فروش است یا پیله ور؟

* گلستان سعدی *

انسان تنها زمانی میتواند با چیزی مخالفت داشته باشد
که دلیلی بر آن وجود داشته باشد ودلیلی منطقی وحساب شده
وزمانی که حرف قابل قبول باشد ومنطقی دیگر
جای اعتراض برای فرد مقابل نیز بجا نخواهد ماند.

اگر من بگویم « نه وفقط نه »

وتوضیحی هم درباب آن نداشته باشمتا بدهم وتنها باین اکتفا کنم که بگویم:

چون من میگویم نه!یعنی نه ! و دیگرهم سوال نکن! بدترین کار را درخانواده ی خود انجام داده است

منطق منطق است

چه برای یک انسان بالغ چه حتی برای یک کودک!

* به شیشه کس نخراشد زروی خارا گِل
چنانکه بانک درشت تو میخراشد دل

*سعدیوقتی شما چیزی بگوئید که قابل درک باشد و دلیلی ارائه بدهید

که منطقی ست

دیگر کسی قادر به مخالفت با آن نخواهد بود .

وزمانی که خواستار چیزی هستید

فرقی نمیکند با همسر باشد یا فرزند یا حتی اجتماع همواره باید

خواهان چیزی باشید که عملی باشد

چراکه آنچه بر حسب

زور وخودخواهی ولجبازی یا غرور بی حد واندازه ی شما
وفقط بر پایه ی " من میخواهم .همین وبس !"

استوار باشد

به جائی جز شکست

نخواهد رسید ...و هم خود را بدردسر انداخته اید هم دیگران را.

لااقل اگر چنین هستیم بهتراست درراهی مثبت باشد که انسان
را بجلو پیشرفت دهد وپاسخ دریافتی آن عمل مثبت باشد

زمانی که عمل د«ر نتیجه ی خود ودر عکس العمل متقابل» جواب

ما« منفی» باشد باید دریافت که خواسته ی ما بی جهت بوده
وجز خوار کردن خود در نزد دیگران نتیجه ای نخواهد داشت

چون چنانچه دلیل شما منطقی نباشد

حتی بدون خبر شما

آنچه باید انجام شود, میشود چه بخواهید چه نخواهید,
چرا که نتوانسته اید دلیلی عنوان کنید که
جوابگوی سوال فرد متقابل شما باشد وتفاوتی نیز نمیکند چه کسی
فرزند هم درهر سن وسالی وقتی

« ناحقی ناحقی باشد »آنرا به خوبی درک میکند

وجائی که پای تهدید یا لاف زدن درمیان باشد

که چون چنین وچنان نکنی من چنین وچنان خواهم کرد ...

مطمئن باشید اینکار را پیشاپیش

به محله ی اجرا از طرف شخص مقابل خود گذاشته اید

بس کن این صحبت وُعمل بنما

َورنه هر گفته ای , بوّد بی جا

مردِ کاری , نشان بده جانم

لاف بیهوده تا به کی ؟ آقا!!!!

ف.شیدا 1362

حتی فرزند دبستانی شما هم " آن " کاری رامیکند که

بنظرش درستمی آید و تا شما نتوانید بگوئید

که چرا اینکار درست نیست انتظار اینرا

نیزنداشته باشید که او حرف شنوی نماید

نه تنها او, بلکه بدین شکل« هیچکس» ,در زندگی شما

چنین نخواهد کرد که

« شما فقط دوست دارید انجام شود ودلیلی برای آن ندارید. »

یادمان باشد دنیا بدل ما نمی چرخد
بلکه آنگونه میچرخد که باید بچرخد

واین خود ما هستیم که تلخی وناکامی را به کام خود ودیگران
میدهیم و نباید انتظار داشته باشیم
همه کس حتی فرزند ما بدون دلیل قاطع ومحکم ومنطقی تابع ما باشد

واینگونه اگر باشیم درقدم اولیه

: جز خوار کردن خود هیچ نکرده ایم:

چنانچه در جامعه ی کوچک خانواده رفتاری داشته باشیم و

کاری کنیم که در درون خانه ی ما ,

کسی از اهالی خانه دیگر منوشما را

قبول نداشته باشد وامر ونهی ها بدلیل

غیر منطقی بودن به حساب اورده نشود انگاه دیگر نمیتوانیم

انتظار داشته باشیم که درجامعه بزرگتر

انسانی موفق باشیمشاید پس کارخویشتن , بنشستن

لیکن نتوان زبان مردم بستن .

* گلستان سعدی*

******

گر یک نفست به زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه ی سودای جهان

عمر است چنان کِش , گذرانی گذرد .خیام

(*کش=که آنرا )

در زمینه رفتار والدین با یکدیگر وبا کودکان

نیز این مطلب صدق میکند . چرا که

محیط خانه وخانواده صحنه ی جنگ وقدرت طلبی

وخودنمائی نیست

ودرست برعکس می باید

محیط امنی باشد که زمانی که به آن میرسیم در آن احساس آرامش

داشته ودرامنیت خاطر ساعات بقیه ی روز را سرکنیموخانه ای که پدر ومادر در آن با یکدیگرمخالفند

نمیتواند محیط مناسبی برای رشد کودک وفرزندان ما باشند .
همسر و خانه و فرزندانی که از خود ویا ازوجود خود ماهستند:

*اومدم رنجش بدم رنج کشیدم
اومدم غمش بدم غصه رودیدم
اومدم بچینمش خودم رو چیدم
( آخه در وجود اون خودم رودیدم)
* ف.شیدا
* تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی
بر آورده می سازند .* ارد بزرگ

●●●

● لالائی

لالا گل پونه ، دل از غمها به زندونه
برای عاشقی کردن، تواین دنیای ویرونه
دیگه شوقی نمیمونه
دیگه شوقی نمیمونه
لالا گل سرخم ، نمونده سرخی رخ هم
نه شرم از بی وفائی ها ، نه حُجّبی بر رخ و گونه
تو دنیای تباهی ها ، دل هر آدمی خونه
دل هر آدمی خونه!
لالا گل سوسن ، توُ این دنیا، تُو این برزن
تمومه قصه ها مردن ، دلا از بسکه حیرونه...
دیگه آوای هر قلبی ، چه غمگینه چه محزونه!
لا لا شقایقها ، امید قلب عاشقها
توُ این دنیای دیوُنه ،دل عاشق چه پنهونه
سکوتش گریه ی قلبه ، همش در خود پریشونه
همش درخود پریشونه !
لالا گل یاسم ، نسیم عطر احساسم
توُ دنیای غم و ماتم ، همه دلها چه داغونه!
به شبها رهگذر درغم ، دیگه شعری نمیخونه
دیگه شعری نمیخونه!
لالا گل خنده ، گل مادر که فرزنده
برای خواب وآرومت ، دل مادر چه مجنونه
همه شادی ورنج تو، تماما بر دل اونه
تماما بر دل اونه!
لالا گل نازم، توئی در شعر و آوازم
به رسم زندگی روزی، توهم میری ازاین خونه
دل تو در کنار من ، فقط چندروزی مهمونه
فقط چندروزی مهمونه!
لالا گل عشقم ، نبینم در نگاهت غم
به هر قطره به هر اشکت ، دلم با غم هراسونه
دلم معنای بودن رو ، به لبخند تو میدونه
به لبخند تو میدونه!
بخواب آروم لالا.. لالا ، تو دلبندم ، گل زیبا
اگرچه زندگی سخته ، همه رنجش روی شونه
لبات وقتی که می خنده ، برام دنیا چه آسونه
برام دنیا چه آسونه!
( فرزانه شیدا - یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷ )
در کانون خانواده

والدین می بایست انقدر سیاست داشته باشند که چنانچه در امری
با یکدیگر مخالفند

این موضوع از چشم فرزندان آنان پوشیده بماند
وزمانی که قرار است درمورد چیزی هردو نظر بدهند

بهتر است با یکدیگر درنبود کودکان صحبت کرده باشند

وبه نتیجه رسیده آنگاه مطلب را با فرزند وخانواده مطرح کنند
وچنانچه مسئله , جریانی خصوصی است بین خود آنها
هیچ مورد ودلیلی ندارد که اینگونه بحث ها درحضور فرزندان
عنوان شود
و اینکارنه تنها آرامش درونی کودک وخانواده را برهم میزنند
بلکه فرزندان را نیز را در یک فشار روحی قرار میدهد.
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن بّه که در سخن کوشی
دوچیز طَیرهِ ی عقل است: دم فروبستن
به وقت گفتن , وگفتن به وقت خاموشی

* گلستان سعدی
برای فرزندان هیچ چیز بدتر ازاین نیست که والدین باهم اختلاف
داشته باشند ومدام با یکدیگر بحث وجدل داشته باشند
ومطمئن باشید آنگاه دردرون خود همیشه دچار ترس وناامنی از
بهم خوردن کانون خانواده را دارند
همیشه باید بخاطر داشت روزی که ازدواج میکنیم با
تمامی آرزوهای خود بخانه مشترک میرویم ازاینرو خانه می بایست

برای ما محل آرامش وامنیت ما باشد.

جائی که به امیدبر آورده کردن آرزوهای خود بعنوان

شخصی متاهل

وبعنوان« زندگی مشترک » قدم در آن نهاده

ودر هدف هر یک در جای خود قصد آنرا داریم که

سازنده یک زندگی مشترک

وحامی همسرخود باشیم و او را خوشبخت کرده

وفرزندان آینده خود را نیز دراین مکان

یعنی خانه به رشد وبالندگی برساینم

وخواه فرزندی میان باشد یا نه , حرمت همسر چه زن چه مرد

میبایست جایگاه خاص وهمیشگی خود را داشته باشد

چراکه در گذر زندگی نیز روزی خواهد رسید

که ما خود والدین خواهیم شد ووالدین خود ما

نیز تا همیشه و نمیتوانند همرا ه وهمپای ما باشندونمیتوانیم تا ابد

والدین را درکنار داشته باشیم یا خود تا همیشه

حامی فرزندان خود باشیم

چراکه عمر انسانی کفاف آنرا نمی دهد

نمیدهد که با آسودگی خاطر

فکر کنیم که همیشه آنان که نیازمندشان بودیم

درکنارما خواهند بود یا خود هستیم تا نیاز فرزندان خود را

تا اخرین نفس برای همه ی عمر آنان بر آورده کنیم.

وحال اگر این خانه خانه جدال وگفتگو باشد ما نه به همسر خود

خوشبختی داده ایم ونه به آینده خود وفرزندان خود

و در محیط خانواده ای با داشتن فرزند چنانچه
بین پدر ومادر یکی بردیگری فائق آمده وقدرت وارج واعتبار
آن دیگری را درجلوی فرزند بشکند
بنوعی بازنده ای بیش نیستیم که هم اعتبار خود را

ازدست داده ایم هم همسر وهم فرزند خود را

ازاینرو نام زندگی مشترک می بایست همانگونه که

اشتراک را درنا م خود دارد,

و درعمل نیز حرکتی مشترک برای ادامه حیاتی درست

در خانه وخانواده باشدبخصوص در جایگاه بزرگی چون جایگاه والدین

کمااینکه سعدی در گلستان خود میگوید:
دودانا را نباشد کین وپیکار
نه دانائی ستیزد با سبکسار( با نادان)
اگر نادان به وحشت سخت گوید
خردمندش به نرمی دل بجوید
وگر بر هرو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
یکی را زت خوئی داد دشنام
تحمل کرد وگفت:ای خوب فرجام
بَّتر زآنم که خواهی گفت آنی
که دانم عیب من چون من ندانی!
* سعدی
بدین گونه که گفته شد ما با اینگونه اعمال ورفتار وسخن خود
نه تنها تربیت درستی را به فرزند خود منتقل نکرده است
بلکه اعتماد وامنیت واحترام فرد دوم خواه مادر باشد خواه پد ر ,
را نیز ازبین برده است و باز بقول سعدی:
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست ؛ شر مرسان!!
* سعدی

واگر زمانی بدلایلی چون سفر ویا هر دلیلی شخص اول درخانه
حضور نداشته باشد , فرزندان هرگز باو که اینگونه از طرف همسر
خوار وخفیف شده اهمیتی نخواهند داد واز موقعیت سواستفاده نیز کرده
وهرچه بخواهند انجام میدهند وباید توجه داشت که همین
امنیت جانی وروحی فرزندان ما را نیز به مخاطره
خواهد انداخت
چراکه هریک ازوالدین موظفند در بود ونبود دیگری
حمایت وامنیت کودکان خود را تضمین کنند
اما چگونه انتظار دارید همسر خود را درنزد فرزندان به هیچ بگیرید
وبعد درنبود خود توقع داشته باشید که او بدرستی از پس فرزندان شما
وتربیت آنها بر بیاید ؟!
واتفاقی هم نیافتد وهمه چیز همانگونه که آنرا ترک کردید ورفتید
درزمان بازگشت بر جای خود باشد ومطمئن باشید اتفاقات بسیاری
درنبودشما خواهد افتاد
واین درواقع دست پخت خود شما در نوع تربیت شماست:
* فرزند نانجیب ، آتش عمر پدر است . ارد بزرگ
چرا که شما خود زمینه ی آنرا در بودن خود درخانه

فراهم کرده اید که کودک شما محلی برای جولان خواسته های خود

در نبود شما داشته باشد
وهرآنچه را درحضور شما جرات انجام آنرا نداشت

درنبود شما انجام دهد
چراکه آزادی عمل را درزمان بودن خود

ازاو سلب کرده

ونیاز آرامش را نیز ازاو گرفته ایدواکنون او هم این را میداند که از شخص دوم
(مادر خرد شده یا پدر به هیچ گرفته شده) کاری برنمیآید
وانقدر باو اهمیت داده نمیشود که چه شکایتی را فردا به شما عنوان
کند چه نه راه به جائی ببرد ودرعین حال خود نیز ازاو حساب نمی برد .
درواقع در این مرحله , شما هردو را از کف داده اید
هم همسر وهم فرزند خویش را وبی انکه هدف شما این بوده باشد
هردو را بسوی انچه نباید می بودند یا میشدند سوق داده اید:
* مرغ ودرخت *روزی آن مرغ پای بسته ی دهر
پروبالی برای رفتن یافت
پرکشید و به شادی وامید
" قفسی" از برای "بودن" ساخت
این سرائی که لانه ی او شد
به خیالش که آشیانه ی اوست
بی خبر زآنکه شد اسیر قفس
در سرائی که همچو خانه ی اوست!

نیست فرقی میان مرغ ودرخت
" سرنوشتی " اگر "اسارت " بود
" نه درختی توان رفتن داشت"
"نه که مرغی در قفس بگشود"!! 1365 بهمن ماه جمعه .ف.شیدا

کودک نیز در ذهن کودکانه ی خود انسانی را می پروراند
اوچون شما درک میکند , میفهمد , درذهن خویش با افکار کودکانه ی
خود تحلیل وبررسی میکند

شناخت او از جهان واطرافیانی چون خود شما ,
شناختی ست که خود شما باو میدهید .

وصرفنظر از تجارب شخصی بمانند مثلا :

یادگرفتن حرف زدن
راه رفتن وزمین خوردن وبتدریج معنای داغ , سرد سوختن , لرزیدن
که بسیاری اکتسابی ست آنچه از شما کسب کرده ومیآموزد دقیقا
همان منابعی ست که شما در اختیار او قرار میدهید
پدر بداخلاق مادر خسته زندگی تلخ یا
پدرومادری مهربان درموقع مناسب سخت گیر در جای خود
بخشنده وفروتن
اینها تماما یا داده های خود شماست وبس!ومیداند کسی که ازخود, توان دفاع ندارد از دیگری هم
قادر نیست دفاع کند خواه فرزندش باشدخواه همسایه
واین بدترین سیاستی ست که شما میتوانید

درخانه وخانواده بر همسر خود وفرزندان خود روا دارید
مسلم است که با چنین اعمالی شما همیشه در زندگی

یک بازنده خواهید بود
وفرزندان وخانواده خود را نیز بسوی ناکامی وافسردگی دائمی

در زندگی پیش برده و

فنای خود زندگی مشترک وآینده فرزندان خود را

تضمین میکنید

اگرچه بقول شاعر بزرگ ایران پروین اعتصامی:

گل بی علت و بی عیب خداست !
وهریک ازما بی شک اشتباهاتی در زندگی داریم واشتباهاتی را نیز
مرتکب میشویم اما هرپز برای جلوگیری یا باز پس گرفتن اشتباه خود
چه درحرف باشد چه درعمل دیر نیست
وهمیشه انسان می بایست دری را برای خود جهت عذرخواهی
ویا بدست آوردن دلی یا جبران خطائی که انجام داده است
باز بگذارد واین تنها متعلق به کانون خانواده نیست که دراجتماع
نیز چنانچه چنین عمل کنیم هم از خطاهای خود برای ما
عبرتی حاصل میشودهم همواره محبوب همگان خواهیم بود
چرا که نگاهداشتن حرمت وحق دیگران صرفنظر

از وظیفه ی دینی ما دردرجه ی اول وظیفه ی انسانی ماست

حال درنظر بگیرید که درکانون صمیمی تر خانواده این
گشاده روئی و نرمی دل وزبان با مهر ومحبت چقدر می بایست
وسعت بیشتری داشته باشد.
من خود ناظر وشاهد این بوده ام که پدری با وجود پی بردن به اشتباه خود
می گفت : من از فرزند خود معذرت بخواهم من مثلا پدر هستم!
غروری بنام پدر بودن بر جای خود ,چونکه حرمت پدر ومادر همیشه
واجب است
اما اشتباه وخطا از بزرگترین انسانها نیز سر میزند واگر باز بسوی
همان بزرگان نیز بنگریم فروتنی وتواضع آنان را درمقابل حتی کوچکتر
ازخود خواهیم دید وبدین جهت است که در مثل میگویند

گذشت از بزرگان است

چراکه درخت هرچه پربارتر باشد افتاده تراست

بدین معنا که فروتنی او بیشتر وگذشت وتواضع او نیز

به همین اندازه دردل ووجود او سنگین تر جای میگیرد

وعلت آن است که شاید باعمری
تجارب و داشتن موقعیتها وموفقیت های بسیار ,

تازه به این نتیجه رسیده که از
همه چیز هیچ نمیداند وبسیارند چیزهائی

که می بایت بیاموزند وشاید عمر نیز یاری نکند.
این دیدگاه اشتباه است که بپنداریم مرد توانا ،
فرزندی همچون خود خواهد داشت . ارد بزرگ

وتصور نکنید که هرگز با آنچه دقیقا خود هستید درفرزند خود روبرو شوید
چراکه همواره در ذات اواگرچه بسیاری ازخوی ما یافت خواهد شد
اما همانطور که بارها در باب انسان سخن گفتیم نهاد او وشخصیت او درطی
عمر با آنچه میبیند واحساس میکند وفکر میکند در رشدی اکتسابی ست.
ودرعین حال فردیت هر فردی متعلق به ذات فردی اوست
خداوند همانگونه که خود یکتاست بندگان خویش
را نیز بگونه ای آفریده است که
هیچ یک بادیگری همانند نیستتند حتی دردوقلوها
که شکل ظاهر یکیست
علاقمندی واستعداد وطرز فکرها متفاوت است
یکی عاشق کتاب خواندن میشود
وآن دیگری تحصیل در موسیقی را بیشتر دوست دارد و....
وهمچنین درمیان فرزندان نیز تفاوتها گاه
بسیار شگرف وتعجب آور است

* از دست وزبان که برآید
کز عهده ی شکرش بدر آید* گلستان سعدی
فرگرد کودک را درهمینجا به پایان میبریم
باامید آنکه
زندگانی بر همگان به شادی وخوشبختی باشد وهمواره در زندگی "آن"
کینم که وظیفه ی ما وبه نفع ما وعزیزان وجامعه ی ماست
موفق باشید

به قلم: فــرزانه شـــیدا

منبع : بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *کودک*

http://greatorod.forumotion.ca/forum-f11/topic-t2-10.htm#13

نظرات